معنی غنی گردیدن در لغت نامه دهخدا

پنهان شدن: تا در سخن بر تو بسته نگردد و فایدۀ سخن غایب نگردد. (قابوس نامه).
پریروی از نظر غایب نگردد
وگر صد بار بربندد نقابی.
سعدی (بدایع).
و طایفه ای به وجد از حضور غایب میگردد. (مجالس سعدی)

لغت نامه دهخدا

فنا گردیدن

(دُ شُ دَ)

نابود شدن. فنا شدن. مقابل فنا کردن:
اما سخن درست این باشد
کز ذات و صفات خود فنا گردد.
عطار.
چون قلم از باد بد دفتر ز آب
هرچه بنویسی فنا گردد شتاب.
مولوی

لغت نامه دهخدا

کند گردیدن

(دِ کَ دَ)

کند شدن. از برندگی افتادن:
هنر با خرد در دل مرد تند
چو تیغی که گردد به زنگار کند.
فردوسی

لغت نامه دهخدا

رنگ گردیدن

(تَ مَسْ سُ تَ)

تغییر یافتن رنگ. دگرگون شدن لون:
من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است
رنگ آن سیب زنخدان اندکی گردیده است.
صائب (از آنندراج)

لغت نامه دهخدا

پی گردیدن

(هََ تْوْ)

بدنبال چیزی گشتن. تعقیب کردن. پی گشتن، قلم شدن. قطع شدن دست و پای مرکب بضرب تیغ و جز آن:
چون خرد در ره تو پی گردد
گرد این کار وهم کی گردد.
نظامی.
پی گردد آن همه سر، همچون سر قلم
خون گردد آن همه دل، همچون دل انار.
سیدحسن غزنوی

لغت نامه دهخدا

غایب گردیدن

ناپدید شدن پنهان شدن، در محل خود حاضر نشدن مقابل حاضر شدن

فرهنگ لغت هوشیار

غریب گردیدن

غریب گردیدن غربت گزیدن اغتراب

فرهنگ لغت هوشیار

پی گردیدن

قطع شدن دست و پای مرکب بضرب شمشیر و غیره قلم شدن: چون خرد در ره تو پی گردد گرد این کار وهم کی گرددک (نظامی) یا پی چیزی گردیدن، بدنبال آن گشتن آنرا تعقیب کردن

فرهنگ لغت هوشیار

معنی غنی گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما